آیسا مادر بیا عینک منو بده ببینم دارم چی مینویسم

وایXD *دادن عینک*

*تمیز کردن عینک و زدن روی چشماش*

به به چقد همه چی واضحه

خاب"-" 

*پریدن وسط حرفش* 

اول بزرگترا-.- مگه مامانت بهت ادب یاد نداده؟-.-

یاد داده..ولی منِ لج باز یاد نگرفتمXD حالا که شروع کردم بذار ادامه بدم دیگه"-"

بفرماXD

خب..درود بر خ.خ.خ.م اعظم"-"

خ.خ.خ.م اعظم

من نمیخندم اوکی؟

اینجانب آیسا به همراه آنیتای خوشگل و کیوت و ناز*^*(تشوییییق زارت"-" کووووووفت-.-خدمت رسیدیم تولد جنابعالی رو تبریک بگیم″-″

ساعت دقیق تولدتان رو نمیدانیم اما الان نوزادی را بر روی تخت میبینیم که مثل فرشته ها خوابیده:") 

آیسا ببینش از همون نوزادیشم پوکر بود:″)

بچم پوکر دوست داره:")

امروز..تولد یه فرشته کوچولوی دوست داشتنی و خوش قلبه با اون موهای چتری و چال لپش:″)

کسی که بی دلیل(چرا واقعا؟:/ من به این عشقی:/) از من بدش میومد ولی بخاطر سر رفتن حوصلش اومد باهام حرف زد و الان انقد عاشقمه که تبدیل به یه دیوونه زنجیری شدهXD

جوانیه و جاهلی دیگهXD

یادته ماه رمضون که من روزه بودم چقد عکس غذا میفرستادی برام؟-.- کرموی عنتر-.- هیچوقت نمیبخشمت-.-

برای منم میفرستاد گاومیش-.-

اون «دوستت دارم» هایی که یهویی میگفتی..گاد:″)

من باعث شدم تو و آیسا باهم آشنا بشید..مدیون منید..هردوتون دستمو ببوسید•-• 

ایش-.-

اون موقع دوتاتون بدون اکانت بودین..آیسا اکانت زد و ما همچنان نشستیم منتظر اکانت زدن توییم..زیر ماتحتمون علف سبز شد دیگهXD

ماشین چمن زنی ارزون سراغ دارید؟:") گوسفندم خوبه ها...

خب..بیخیال این خاطره گفتنا..نورای قشنگم..امیدوارم سال خیلی خوبی رو تجربه کنی..پر از شادی..موفقیت..سلامتی

نیازی نیست بابت رفتار اطرافیانت خودتو سرزنش کنی یا ناراحت باشی

آدما میان و میرن..هیچکس موندنی نیست..اینو خودتم میدونی..سو بخاطر رفتن آدما حالتو بد نکن

هیچوقت به دیگران تکیه نکن..منتظر کسی نباش..تو خودتو داری..تنها کسی که میتونه حالتو خوب کنه..تنها کسی که میتونه تا ابد کنارت باشه خودتی

قوی باش و نذار آدما بهت آسیبی بزنن

زندگی اونقدراهم بد نیست..فقط کافیه دنبال زیباییاش بگردی و وقتی پیداشون کردی..هرچقدر کوچیک..ازشون لذت ببری^^

همیشه بخند تا چال لپت مشخص بشه:″)

یادت نره چقد دوست داریم*-*♡

یادت بره مردی^-^

*نگاه کردن به حرفای اونی*

منم میخوام خاطره بازی کنم•-•

نوری 80 تا کامنتو یادته؟XD گفتی 1 کامنت تو میدی بقیه شو میذاری برای من؟-.-XD

اون خوابای عجیب غریبت که خ.خ.خ.م بودنXD

یعنی من انقدر سر بعضی حرفات بلند بلند میخندیدم که مامانم میومد تو اتاق ببینه سالمم یا نه:/

راس میگه من همش میومدم تو اتاقش...

تو نمیدونی من چقدر بخاطر اون کیبورد کوفتیت که هِی کلماتو عوض میکرد، دیوونه خطاب شدم..*اشک* XD

خا بسه دیگه"-"\

نگا..دوباره حرفای آنیتا رو بخون و فکر کن اونا رو من گفتم باشه؟*-*

خودت که میدونی چقدر قلم من بده*-*

زر نزن کیوتی...

میام به یکی امید بدم بدتر یه کاری میکنم که طرف دلش بخواد خودکشی کنه*-*XD

فقط اینکه..من بیشتر از چیزی که فکرشو بکنی دوست دارم..خیلی بیشتر

و به قول آنیتا یادت بره مردی*-*

خب همین دیگه..سخنان گهربارم تموم شد•-•  

و در اخر...

نوردین..پادشاه گشاد صفوی..بنده و آیسای نازنینم تولدتو تبریک میگیم^0^

با آرزوی بهترین ها*-* 

Aysa & Anita